رسته‌ها
مجموعه مقاله های صمد بهرنگی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 34 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 34 رای
این کتاب شامل مجموعه مقالات و یادداشت های پراکنده صمد بهرنگی است که اکثر آنها در جراید مختلف به چاپ رسیده بوده است. همه این نوشته ها از ارزش یکسانی برخوردار نیستند ولی تراوشات ذهن منطقی و تحلیل گر نویسنده است. بهرنگی در قصه نویسی برای کودکان سنت های کهنه را شکست و در این مقالات نیز استعداد خود در بیان مطالب سنگین با زبانی سهل و ساده را نشان داده است. در این مجموعه، امضای مستعار صمد، نام و تاریخ چاپ نشریه در پای مقاله ها آورده شده است. مقاله های بی امضا هم یا فاقد نام نویسنده بودند و یا نام صریح نویسنده را بر پیشانی داشتند. این مقالات در شش بخش تنظیم شده است: نگاهی به تاریخ شامل دو مقاله، چند حرف درباره شناخت شامل چهار مقاله، هنر و ادبیات شامل دوازده مقاله است. سه مقاله نیز درباره دستور تاریخی، سه مقاله در دیداری از روستاها و نه مقاله در بخش نیشخندها و ریشخندها آمده است. کارنامه تالیفات صمد بهرنگی نیز در آخر این مجموعه آورده شده است. این کتاب اولین بار در انتشارات شمس تبریز در سال ۱۳۴۸ ش به طبع رسید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
306
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1395/03/11

کتاب‌های مرتبط

شرح غزل‌های حافظ - جلد 3
شرح غزل‌های حافظ - جلد 3
4.7 امتیاز
از 11 رای
Paradoxes
Paradoxes
4.3 امتیاز
از 9 رای
سیاست شعر ، سیاست هنر
سیاست شعر ، سیاست هنر
4.6 امتیاز
از 33 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مجموعه مقاله های صمد بهرنگی

تعداد دیدگاه‌ها:
2
روایت غلامحسین ساعدی از زندگی و مرگ صمد بهرنگی
س- شما با صمد بهرنگی هم آشنایی داشتید؟ چون آل احمد می‌نویسد که خبر مرگ صمد را هم شما به ایشان دادی. آیا واقعاً صمد بهرنگی تا آنجایی که خاطرتان شما یاری می‌کند به دست ساواک کشته شده بود؟
ج- من حقیقت قضیه را بگویم. آشنایی من با صمد بهرنگی در سطحی است که من او را از بچگی می‌شناختم. صمد محصل دانشسرای مقدماتی بود و من اصلاً‌نمی‌شناختمش، مثل هزاران نفر دیگر، توی کتابخانه آمد با ترس و لرز،‌من آنجا بودم دیدم یک بچه‌ی جوانی آمد و لباس ژنده‌ای تنش است و «چه باید کرد» چرنیشفسکی را می‌خواهد… من تعجب کردم که این بچه چه‌جوری می‌خواهد این را. بعد صدایش کردم. ترسید. من یک مقداری از کتاب‌هایم را از قبل از ۲۸ مرداد قایم کرده بودم توی صندوق و توی یک باغ، چال کرده بودیم. گفتم من دارم و با من راه افتاد و آمد. یعنی از وقتی که محصل بود من او را می‌شناختم تا دم مرگش.
قضیه اینکه صمد را ساواک کشته به نظر من اصلاً واقعیت ندارد. صمد توی رودخانه ارس افتاد و مرده و آدمی که با او همراه بوده و به عنوان عامل قتلش می‌گویند یک افسر وظیفه بوده که من بعداً‌ او را هم دیدم و این آدمی بود که با سعید سلطانپور کار می‌کرد و موقعی که سه نفری آمده‌بودند در تبریز و کمیته‌ی چیز را تشکیل داده بودند یکی از آنها همان آدم بود که با صمد بود.
صمد آنجا مرده بود و بعد این شایعه را در واقع آل‌احمد به دهان همه انداخت. برای اینکه یکی از خصلت‌های عمده آل‌‌احمد، من نمی‌گویم بد است یا خوب است و شاید هم اصلاً خوب است، یک حالت myth ساختن و اسطوره پروری است. و وقتی اسطوره می‌سازد می‌تواند مثلاً‌ دشمن را بیشتر بترساند. ولی نوشته یادم هست، که نمی‌دانم صمد مرده در چیز یا کشته شده.
و این قضیه یواش یواش تبدیل شد به یک نوع اغراق‌گویی، نه در مورد صمد بلکه در مورد خیلی دیگران. خب خود آل‌احمد وقتی مرد، ‌من این را می‌دانم که دقیقاً تهدیدش کرده بودند که به هند تبعیدت می‌کنیم. خوب توی اسالم سکته کرد و همه جا باز پر شد که او را کشتند و آن وقت یک محیط شهید‌پروری درست شد.
س- صمد بهرنگی آیا هیچ‌وقت کارهای ادبی و کارهای سیاسی‌اش را به شما نشان می‌داد؟
ج- آره،‌ من الان فراوان نامه از او دارم که حد و حساب ندارد. یک مقدار زیای از آنها پیش یکی از دوستانم در آمریکا است که فعلاً‌ آدرسش را ندارم. صمد کار سیاسی که به آن معنی نمی‌کرد. یعنی توی حزب باشد، ولی تاندانس سیاسی خیلی شدیدی داشت.
س- به چه سمتی؟
ج- خوب معلوم است، به اصطلاح معروف اندکی چپ بود و این چپ بودن هم اندکی تمایل به شوروی هم تویش بود. منتها صمد اصلاً فوق‌العاده ذهن شفافی داشت یک بار که مثلاً یک جوری رویش فکر می‌کرد دیگر جزمی نبود و روز بعد هم از زاویه دیگر می‌خواست نگاه بکند. صمد هیچ‌وقت کار ادبی و این چیزهایش را به عنوان کار جدی نمی‌گرفت بلکه فکر می‌کرد که با این قضیه می‌تواند افکارش را منتشر بکند.
یعنی در واقع نقش عمده‌ای که صمد داشت بعداً‌ هم کلیشه‌برداری و نمونه‌برداری و تقلید از او شد، برای بار اول مثلاً بعد از ۲۸ مرداد یک معلم تبدیل شد به مبلغ. یعنی در واقع مبلغ و معلم را با هم ادغام کرد و به این دلیل بود که فکر می‌کرد که ... مثلاً یک‌بار آمده بود پیش من و می‌گفت مثلاً چه‌کار بکنیم برای بچه‌ها و اینها. گفتم که خوب خودت یک چیزی بنویس و خودت ببر بخوان. بعد قصه‌نویسی را از آنجا شروع کرد. آره کارهایش را من همه‌اش می‌دیدم.
س- شایع است که آن کار معروفش را که «ماهی سیاه کوچولو» است پیش شما آورد و شما آن را به سیروس طاهباز دادید که آن را به اصطلاح به فارسی‌نویسی درست دربیاورد که قابل انتشار باشد. آیا این موضوع حقیقت دارد؟
ج- به آن صورت نه. ماهی سیاه کوچولو را برای مجله آرش فرستاده بود یک داستان کوتاهی بود که در مجله آرش می‌بایست چاپ بشود،‌ داستان خوبی بود. آن وقت همزمان با آن موقع کانون پرورش فکری تشکیل شده بود. سیروس طاهباز گفت که آره می‌شود این را آنجا به صورت کتاب درآورد. آنکه می‌گویند فارسی‌اش را درست کرد و درست نکرد نه، هر کاری را آدم ادیت می‌کند. هر مزخرفاتی را من بنویسم می‌گویم شما ببینید که فارسی‌اش درست است یا نه. چهار کلمه این‌ور و آن‌ور صاف و صوف بشود،‌تقریباً حرف ربط و حرف اضافه از همدیگر تفکیک بشود،‌جابجا نشده باشد و اینها، در همین حدود بود و درست موقعی‌منتشر شد که صمد مرده بود.
مصاحبه با غلامحسین ساعدی با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار سوم

https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
کتاب هاتون مفید هستن
ب دنبال کتاب ادبیات گفتاری میگردم پیدا نمیکنم
مجموعه مقاله های صمد بهرنگی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک